دوباره از تو می نویسم از تو ای صبور بردبار
شب است و می شود نگاه روشنت برایم آشکار
همیشه رسم ما همین شبانه وعده های شعرخیز
همیشه سهم مادوتا غم و غزل!هزار در هزار
عروس شعرهای آتشین!دراین قرون بی کسی
بگو چه کرده با جوانی تو دست سرد روزگار؟
خزان ممتدی به زندگانیت دچارشد اگر،
نوشته بود ازازل برآن جبین:"بهار بی بهار"
صدای شادمانیت نمی رسد به گوش شعر من
دلم به عشق خنده تو می تپد...چقدر انتظار؟!
مگر چقدر می توان سرود بی بهانه نازنین من؟
مگر چقدر می توان نشست کنج خانه بیقرار؟
تمام هرچه هست رنگ توست:آسمان بیکران،
ستاره،خاک،رودخانه،ماه،دشت سبز،کوهسار
اگرچه از شبی که رفته ای نشانه ای نمانده است
ولی هنوز هم دوتا ستاره روشن است در غبار
هنوز می تراود از نگاه بی بدیل تو غزل
هنوز هم تو معجزانه می دهی به شعرم اعتبار
هنوز هم به سمت شعر عاشقانه می کشی مرا
و بعد از این غزل دوباره یک غزل به رسم یادگار،
به نام نامی تو می سرایم ای که جاودانه ای!
ودرتمام شعرهام می کنم به نامت افتخار...
نظرات شما عزیزان: